اس ام اس های عاشقانه بخش۸۸

میدونی 721 یعنی چی ؟ یعنی بین 7 آسمون و 2 دنیا 1 رو دوست دارم که اونم تویی .

 
در کاخ مجلل خبر از عشق مجو ، که سعادت همه در کلبه ی درویشان است .
 
نمی دانی چه شوری در سرم بود ، نمی دانی چه شوقی در پرم بود ، نمی دانی چه بودم آن زمان ها ، کجا روز جدایی باورم بود !
 
بیگانگی نگر که من و یار چون دو چشم ، همسایه ایم و خانه ی هم را ندیده ایم .
 
انسانها به هر چی زیاد نگاه می کنند شبیه همان می شوند ، و حتما تو شبهای زیادی به ماه نگاه کردی  

برای متن های بعدی :در ادامه مطلب

میدونی 721 یعنی چی ؟ یعنی بین 7 آسمون و 2 دنیا 1 رو دوست دارم که اونم تویی .

 
در کاخ مجلل خبر از عشق مجو ، که سعادت همه در کلبه ی درویشان است .
 
نمی دانی چه شوری در سرم بود ، نمی دانی چه شوقی در پرم بود ، نمی دانی چه بودم آن زمان ها ، کجا روز جدایی باورم بود !
 
بیگانگی نگر که من و یار چون دو چشم ، همسایه ایم و خانه ی هم را ندیده ایم .
 
انسانها به هر چی زیاد نگاه می کنند شبیه همان می شوند ، و حتما تو شبهای زیادی به ماه نگاه کردی !
 
سه دوست صمیمی دارم ، سفارش کردم تحویلت نگیرن ، غم ، حسرت و تنهایی !
 
اگر عشق نبود ، به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم ؟ کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم ؟ و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم ؟ آری ، بی گمان پیش از اینها مرده بودیم ، اگر عشق نبود !
 
وقتی تو هستی تمامی جهان با تو است ، و وقتی تو نیستی فقط درماندگی و غم با من است . (ویلیام شکسپیر)
 
خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را ، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکرگزار باشی .
 
شما ممکن است بتوانید گلی را زیر پا لگدمال کنید ، اما محال است بتوانید عطر آن را در فضا محو سازید .
 
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت ، جانم بسوختی و به دل دوست دارمت ، تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک ، باور مکن که دست ز دامن بدارمت . (حافظ)
 
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد ، ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد . (حافظ)
 
من ترک عشق شاهد و ساغر نمی کنم ، صد بار توبه کردم دیگر نمی کنم ، باغ بهشت و سایه ی طوبی و قصر حور ، با خاک کوی دوست برابر نمی کنم . (حافظ)
 
هرکی با زمزمه ی عشق دو سه روزی عاشقم شد ، عشق اون باعث زجر همه دقایقم شد ، اون که عاشق بود و عمری از جدا شدن می ترسید ، همه هراس و ترسش به دروغش نمی ارزید .
 
هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست که متوجه شویم کسی که به آن اعتماد داشته ایم ، عمری فریبمان داده است ، یکی باش برای یک نفر ، نه تصویری مبهم در خاطره ها !
 
خداوندا ، دستانم خالی اند و دلم غرق در آرزوها ، یا به قدرت بی کرانت دستانم را توانا گردان ، یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن .
 
عده ای مثل قرص جوشانند ، در لیوان آب که بیندازیشان طوری غلیان کرده و کف می کنند که سر می روند ، اما کافی است کمی صبر کنی بعد می بینی که از نصف لیوان هم کمترند .
 
هر کس که دلی داشت به دلدار سپرد ، این دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز .
 
نفرین به اون کسایی که روی دلا پا می ذارن ، تا که می بینن عاشقی میرن و تنهاست می ذارن ، نفرین به آدمایی که تو سینه ها دل ندارن ، عاشق عاشق کشن رحم و مروت ندارن.
 
هفت شهر عشق ، شهر اول : نگاه و دلربایی ، شهر دوم : دیدار و آشنایی ، شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی ، شهر چهارم : بهانه ، فکر جدایی ، شهر پنجم : بی وفایی ، شهر ششم : دوری و بی اعتنایی ، شهر هفتم : اشک ، آه ، تنهایی ! 

 

 

بودنت به جور نبودنت یه جور ، در این دنیای جور واجور دوستت دارم ناجور !
 
برای رسیدن باید رفت ، در بن بست هم راه آسمان باز است ، پرواز را بیاموز !
 
آنکه با زندگی می سازد ، می بازد ، با زندگی نساز ، زندگی را بساز . (زرتشت)
 
به سلامتی درخت ، نه به خاطر میوش ، به خاطر سایش ، به سلامتی دیوار ، نه به خاطر بلندیش ، واسه اینکه هیچ وقت پشت آدم رو خالی نمی کنه ، به سلامتی دریا ، نه به خاطر بزرگیش ، واسه یک رنگیش ، به سلامتی سایه که هیچ وقت آدم رو تنها نمی ذاره .
 
من و این داغ در تکرار مانده ، من و این عشق بیدار مانده ، مپرس از من چرا دلتنگ هستم ، دلم بین در و دیوار مانده .
 
زندگی تجربه ی تلخ فراوان دارد و سه تا کوچه و پس کوچه و یک عمر بیابان دارد .
 
همیشه مست و شیدای تو بودم ، به فکر آرزوهای تو بودم ، تموم آرزوهای منی ، کاش یکی از آرزوهای تو بودم .
 
چه دردیست در میان جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن ، به رسم دوستی دستی فشردن ولی با هر سخن قلبی شکستن .
 
دروغگو ، تو مگه نگفته بودی ستاره ی من فقط تویی ؟ حالا میبینم اون بالا داری باعث درخشیدن بقیه ی ستاره ها هم میشی !
 
انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد .
 
آیا در این دنیا کسی هست بفهمد که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم ؟ چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب . (دکتر شریعتی)
 
چنان عاشق چنان دیوونه حالم ، که می خواهم از تو و از دل بنالم ، هنوزم با همین دیوونه حالیم ، یه رنگم صادقم صافم زلالم .
 
اسم من چست ؟ خدایا چه کنم یادم نیست ، امشب آماده شدم تا چه کنم یادم نیست ، من که همسایه ی نزدیک شقایق بودم ، پا شدم آمدم اینجا چه کنم یادم نیست ، من چرا از تو بریدم و چرا برگشتم ، و بنا شد که دلم را چه کنم یادم نیست ، من نشانی دل دربدرم را بانو ، از تو پرسیده ام اما چه کنم یادم نیست ، این نوشته غرل کیست که من می خوانم ، اسم او چیست ؟ خدایا چه کنم یادم نیست .
 
اگر آسمان چشمان من امشب اشکباران است خیالی نیست ، اگر فاصله ی بین من و تو به وسعت روزگاران است خیالی نیست ، مرا همین بس که عشقت در چهارچوب ویران وجودم پنهان است .
 
من از این پس به همه عشق جهان می خندم ، به هوس بازی این بی خبران می خندم ، هرکه آرد سخن از عشق به او می خندم ، خنده ی من از گریه غمگین تر است ، کارم از گریه گذشته است به آن می خندم .
 
اگر سفر بروی بی خبر ، زبانم لال ، بمانده آه دلم پشت در ، زبانم لال ، هزار سال گذشت از قرار دیدنمان ، تو رفته ای که نیایی مگر ؟ زبانم لال ، مگر نه اینکه تو خورشید آسمان منی ، چگونه شبم بی تو شد سحر ؟ زبانم لال ، هنوز مانده بفهمم تو شاعرم کردی ، نگفتم از تو ، از این بیشتر ؟ زبانم لال ، بگو که دل بکنم از تمام آدم ها ، نگو فقط ز تو ، تو یک نفر ، زبانم لال ، زده ست چوب حراج این غزل به احساسم ، تو را اگر نبینم ؟ اگر ... ؟ زبانم لال .
 
برات می نویسم دوستت دارم ، آخه می دونی آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد می برن ، ولی یه نوشته به این سادگیا پاک شدنی نیست ، گرچه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره ولی من می نویسم ، من می نویسم !
 
من و تو مثل دو تاخط می مونیم که توی دفتر مشق اسیر شدیم ، نرسیدیم به هم آخرش تو همون دفتر کهنه پیر شدیم ، بی هم روزا گذشت دستای من نرسید به دستای تو ، مگه با شکست من شکست تو .
 
دلی دارم در آتش خانه کرده ، میان شعله ها کاشانه کرده ، دلی دارم که از شوق وصالت ، وجودم را ز غم ویرانه کرده .
 
خیلی سخته اون که میگفت واسه چشات میمیره ، بره و دیگه سراغی از تو و نگات نگیره ، خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشناشی ، اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جداشی ، خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی ، وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی ، خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره ، ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره . 

 

 

 

 

 

 

 

وقتی قدرت عشق بر عشق به قدرت غلبه کند ، دنیا طعم صلح را می چشد .

 
اگر از کسی متنفری از قسمتی از خودت در او متنفری ، چیزی که از ما نیست نمی تواند افکار ما را مغشوش کند .
 
عشق هوس محبوب شدن نزد معشوق است .
 
دلم در هر تپش صد بار آواز تو می خواند ، تو هم یاد دل ما می کنی یا نه ؟
 
یه شاخه گل یه دنیا مهربونی ، به تو که هم گلی هم مهربونی .
 
بادکنکه دلتنگیام پر شده از هوای تو ، اگه نیای میترکه خونش میوفته پای تو .
 
پناهم می دهی امشب ؟ میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟ دل و دین در کف یغما و من تنها در این هنگام روحانی ، پناهم می دهی امشب ؟
 
دیشب از دوری تو مرغ دلم پر می زد ، تا دم صبح فقط یاد تو در دل می زد .
 
صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو ، یا دل از ماندن تو سیر شود بعد برو ، خواب دیدی که دل دست به دامان تو شد ، تو بمان خواب تو تعبیر شود بعد برو ، لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی ، تو بمان تا به یقین دیر شود بعد برو ، صبر کن عشق زمینگیر شود بعد برو ، یا دل از دیده ی تو سیر شود بعد برو ، تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند ، تو بمان گریه به زنجیر شود بعد برو .
 
اگر کسی را نداشتی که به او بیندیشی به آسمان بیندیش ، چون در آسمان کسی هست که به تو می اندیشد .
 
یکی می پرسد اندوه تو از چیست ؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟ می نویستم برای آنکه باید باشد و نیست .
 
خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند ، ولی حیف که من زاده ی امروزم ، خدایا جهنمت فرداست ، پس چرا امروز می سوزم ؟
 
همیشه برای گلی گلدون باش که اگه به آسمونم رسید یادش نره ریشه اش کجاست .
 
من اینجا بس دلم تنگ است ، و هر سازی که می بینم بد آهنگ است ، بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم ، ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است .
 
نجوایی از سوی تو ، نگاهی کوتاه از تو ، لبخندی بر لبان زیبایت ، و من خود را غرق در عشق دیدم .
 
من بهار را بی تو دوست ندارم ، من عشق را بی تو دوست ندارم ، من نفس کشیدن را بی تو دوست ندارم ، من زندگی را بی تو دوست ندارم .
 
بذار خیال کنم هنوز پر از تب و تاب منی ، روزها به فکر دیدنم شبها پر از خواب منی .
 
ز چشمانم هرچه دور افتی به دل نزدیکتر باشی ، تو را کی می تواند روزگار از یاد من گیرد .
 
آهسته گام بر می دارم و می روم از این شهر خیالی و تو در سطر سطر این کاغذها تا همیشه می مانی .
 
عاشق که شد به حالش نظر نکرد ، ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست . (حافظ) 

 

 

 با تشکر حسین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد